مارکر زرد

در نور شب میرقصید . میشنیدم از دردی میخوانَد که اینطور سوزانده بود دامنش را . زنی رقاصه بود که عاشق شده بود . عهد کرده بود آنقدر برقصد که تمام شود . دست دراز کردم که دست هایش را بگیرم ، پیچید و بالا رفت ، در تاریکی .

شاخه عود تمام شد و بوی مرگش اتاق را گرفته بود . هنوز به دنبال چین دامنش بودم که در تاریکی گم شده بود . زنی رقاصه بود که عاشق شده بود . دفعه پیش بچه ای بود که از باران سر ذوق آمده است . فردا شب پیر مردی که زیر نور زرد چراغ خواب کتاب میخواند ، شاید .

  • مارکر زرد

نظرات (۳)

پیچیده بود :))
پاسخ:
دود عود بود که پیچیده بود :)
یادم رفته بود نوشتن یعنی چی به شروورایه خودم میگفتم نوشته
پاسخ:
:| الان یادتون اومد مثلا؟:))
باید بلد باشی که یادت بیاد..!

پاسخ:
:/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">