ورودی دانشگاه بوی لعنتی خوبی میداد . بوی آن شب ، هتلی که یادم نیست
کجای شمال کشور بود یا حتی اسمش چه بود . حس غریب اتاقی که مال خودت نیست .
دو تخت به هم چسبیده و چمدان گوشه اتاق . دیر رسیدن های همیشگی و خستگی
راه . صدای صبح . عطر بهار نارنج . عنکبوت . صدای اسپریت . چروک لباس .
شامپو های مسافرتی ایوان . دمپایی . سجاده پهن مامان روی ملافه پایین تخت .
بالش جامانده در ماشین . قمقمه . حمام . موی خیس . صدای بابا ، صدای دریا ،
پوست خورد شده تخم مرغ آبپز . مربای بِه . صدای جیجیرک . مورچه پردار .
شن های داغ . ساعت تحویل اتاق . صندوق عقب باز . میوه های داغ . اتوبان صدر
. سراشیبی پارکینگ خانه . سبد رخت کنار حمام . سکوت بعد از ظهر . سکوت شب و
سکوت بعد از آن .