مارکر زرد

قبلا ها مشکل تو بودی و اون شرایط مزخرف . سیاهی ای که بالا میومد یه سره و ما بودیم و ترس خفگی . رسید به جایی که غرق شدیم تو سیاهی و تا دماغمون اومد بالا . مگه آدم چند بار میتونه خفه شه ؟ اینطوری یک بار برای بقیه عمرمون نفس نکشیدیم و حالا همه چی مدتیه سیاهه . و وقتی ی چیزی مدتی ثابت بمونه تبدیل ب شرایط عادی میشه . الان به طور ثابت و عادی ای همه چی سیاهه ، طوری که سیاهیش واسه ما روشنه . مثل چشمی که تو تاریکی هم میبینه .

قبلا ها که مشکل تو بودی و سیاهی ، معلوم بود چمه . حالا که سیاهی عادی شده و تو نیستی ، معلوم نیست چمه . نگران چیم ، چی تو مغز و دل و فکرم میشورن یا حتی دود میکنن . یعنی تا حدودی میدونم . چرا شو اما نه . اینه که میکشه میکشه میکشه میکشه ... مسلما یار رو نه البته .

بیا ول کن دنیارو بریم باز کنکور بدیم رها شیم از دغدغه های جدی . 

  • مارکر زرد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">