مارکر زرد

روز یازدهم مرداد ماه امسال ، ساعت هفت صبح ، او دلش میخواست میتوانست تا ابد در وان حمام دراز بکشد و قصه ببافد . خیال کند و هیچ وقت از آن نقطه امن دنیا بیرون نرود . آب داخل چاه نرود . از وان بیرون بریزد . خانه را آب بگیرد . کوچه را آب بگیرد . تهران را آب بگیرد . در اخبار بگویند دنیا در حال غرق شدن است و منشا آن مشخص نیست و او همچنان دراز کشیده باشد ، با چشم های بسته ، در دیروز و فردا بچرخد و امروز را شروع نکند .

ولی زندگی همیشه کارخودش را میکند . عقربه ها حرکت میکنند و هیچ وقت روی هفت نمیمانند . چراغ قرمز ها سبز میشوند . مترو ها به ایستگاه میرسند . و زندگی هیچ کجا منتظر او نمی ایستد .

  • مارکر زرد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">