مارکر زرد

وقت خوبی نبود.

همیشه با یه پتو زندگی کردم. دور خودم پیچیدمش و گاهی برای نفس کشیدن سرم رو بیرون آوردم. آدم ها غیرقابل اعتمادند. من خودم هم غیرقابل اعتمادم. کیه که نباشه؟ آدم ها قضاوت میکنند، حکم صادر میکنند، بهش عمل میکنند و تو هیچ کدوم از این مراحل اجازه دفاع بهت نمیدن. مهم تر از همه اینه که آدم ها میرن.

تو سه سالی که گذشت، کم کم داشت گرمم میشد. مثل حسی که وقت بیدار شدن داری. وقتی دلت میخواد بیدار شی و پتو رو بزنی کنار. داشتم پتوم رو کنار میزدم. اجازه میدادم آدم ها بهم نزدیک شن و بهشون نزدیک میشدم. حالشون رو میپرسیدم! میدونی؟ وقتی از یکی بدون مقدمه میپرسی خوبی؟ یعنی برات مهمه که بدونی حالش چطوره بدون اینکه اجازه ای داشته باشی. یا وقتی از کسی میپرسی چیزی شده؟ و ازش میخوای بهت بگه، فرق داره. این ها همش یه مرحله جلوتر از جایی بود که همیشه می ایستادم و تو این سه سال داشتم یه مرحله جلوتر میرفتم.

وقت خوبی نبود. چون داشتم خودم رو میتکوندم. خراب میکردم، میساختم، و کلنگ به دست و خاکی، وسط این بازار شامی که خودم باشم، با کلی دیوار ریخته چه با لگد بقیه چه با کلنگ خودم، انگار که خورده باشم به یه صندوق که مهم نیست روش چیه. اما تهش، درست بعد کنار زدن همه ی وسیله های روش، یه پتو هست. لعنتی.

  • مارکر زرد

نظرات (۴)

دیگه تابسونه
پتو رو بنداز کنار
:)
پاسخ:
بی پتو هرگز:))
اون پست یادته که از امنیتت زیر پتو نوشتی؟


من یادمه کامنت دادم که منم یه لحاف دارم که همین کاربرد داره :))
پاسخ:
پتو به مراتب قوی تره ولی لحاف اکسیژن رسانیش بهتره
لحاف ندیدی خواهر 😂😂

مامانم یه لحاف داره مال جهیزیه ش بوده..زیرش محیط ایزوله محسوب میشه :))
پاسخ:
فقط پتو
چشم 😑😑😑
پاسخ:
بی بلا:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">