مارکر زرد

آخر نمایش، داشتن از زنده بودن میگفتن. از زندگی کردن. میگفتن ما دلمون میخواد دکمه ها کنده شده رو بدوزیم. لیوان های کثیف رو بشوریم. ما باید برگردیم و پرده اتاق بی بی رو بزنیم کنار تا نور به حسن یوسفش بتابه. ما باید به درخت انار توی حیاط آب بدیم. و آدم انگار یادش بیوفته زندگی شاید حس کردن درد باشه، شاید جزییاتی که نبینیش، یا همین هوایی که میکشی تو و باز دم. دم. باز ... همینقدر ساده. همینقدر پیش پا افتاده.

  • مارکر زرد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">