مارکر زرد

نوشتن از برگ های درخشان نرگس روی میز باشد، یا دختر بچه دبستانی در ده سال قبل و یا بارانی که مادربزرگ میگوید دارد می آید. از آدمی که با دنیا به مشکل خورده یا کسی که باقی مانده خودش را، اغلب دوست ندارد. از اینکه نمیداند یا این حقیقت که باور نمیکند یا نمیخواهد بداند. چه فرقی میکند؟
از فال حافظ فردا شب؟ کاش خوب باشد. خوب چه معنی ای میدهد؟ یا از یلدای پارسال. روی پله ها. قبل از دی. دی لعنتی. دی سرد ترین ماه سال است.
از آینده، یا از گذشته. یا این حالای کوفتی که معلوم نیست  گذشته در گلویش گیر کرده یا از گلوی آینده پایین نمیرود.
از آدم هایی که میروند و رد پایشان جایی را کثیف نمیکند. یا از آنهایی که نمی آیند و نیامدنشان هر روز خالی تر میشود. خالی، خودش خیلی جا میگیرد. یکروز میبینی جای تو را هم گرفته. جای خالیت، جای بودنت را گرفته. خنده دار نیست؟
یا یکبار برای همیشه تغییر ضمیر های مبهم دوم شخص مفرد. که معلوم نیست کدامشان هستی یا کدامشان نیستی. خنده دار نیست؟ اما تمام سوم شخص های مفرد من بودم.
از کار های نکرده، از کار های کرده، از آرزو های نگفته، از آرزو های نداشته. چه چیزی بدتر از آرزویی نداشتن است؟ یا تمام چیز هایی که نمیتوانم بگویم. " حرف که میزنی گریه ام میگیرد که چرا حرف نمیتوانی بزنی "
چند وقت است گذاشته ام کنار. کنار اتاق مضراب هایی که از جایشان تکان نمیخورند و خاکی که روی ساز نشسته است. کنار میز، گوشه کشو کتابی که نخوانده باقی مانده.
مامان میگوید خیلی شلخته ام. فکر میکنم شلختگی اصلی آنجاست که هر چه رو به رو را نگاه میکنم راهی را رفتنی نمیبینم. حرفی را گفتنی پیدا نمیکنم. اما هزار تا حرف و راه توی سرم به هم گره خورده. خم میشوی و سرت را میگذاری روی زانوهایت. حرف نگفتنی را نباید گفت. مثل کیکی که هنوز کامل نپخته است. شاید بیشتر از این هم نباید بگویم. اصلا به خودم قول داده بودم دیگر چیزی نگویم. اما بستگی دارد نوشتن از چه چیزی باشد. یا شاید بستگی ندارد. گاهی باید نوشتن باشد بیرون از یک دفتر سفید با گل های آبی.

  • مارکر زرد