مارکر زرد

به مدیرگروه دانشگاه میگم اگر ممکنه کارگاه رو بیشتر باز بذارید که به کارهامون برسیم آخر ترمی.

میگن چرا کاراتون مونده تاحالا؟

با عذرخواهی و نالان میگم چون کار با کِلِی(clay) هست امکان کار بیرون کارگاه نیست.

میفرمان کلی باشه، پشم باشه، به من چه که چیه؟


میخوام بگم عزیزان اینور داستان به این صورته. بیاید با هم گریه کنیم.

+ کلی گل مدل سازی هست که نیاز به کوره و سشوار صنعتی داره برای کار.

++ کارگاه و باز نگه داشت البته. سه ساعت بیشتر.

  • مارکر زرد
پیداش نمیکنم. جایی میخوام واسه نبودن که پیداش نمیکنم. نه که حالم بد باشه یا هر چیزی. خوبم. همه چی خوبه سلام دارن خدمتتون. شب ها خسته ام. کار نکرده دارم. هدفم رو در حال پیدا کردن باشم شاید یا حداقل پیشرفتی به سمت پیدا کردنش، اما مسئله اینه، نیاز دارم به نبودن. یک ساعت تو روز. سه ساعت تو هفته شاید.
باید دور دنیا بگردم و به نبودن فکر کنم. شاید یه دری به روم باز شد که پشتش میشد نباشی.
  • مارکر زرد

شروع دهه سوم زندگیمه در واقع. بیست سالگی یه سرپوشه براش.

+یادت باشه.

+داشته هات رو هم.

۹۷.۳.۲۷

  • مارکر زرد

خوشبختی چیه؟

به نظرم خوشبختی داشتن اون چیزیه که دلت بهش گرم باشه. یعنی اگر همه ی داشته ها و نداشته ها و اتفاق های زندگی رو دایره های تو‌ در تو درنظر بگیری، خوشبختی داشتن اون دایره وسطی است. دایره وسطی هر کس هم با اون یکی فرق داره.

من دایره وسطیمو ندارم. ولی از دایره های بعدی خیلی هاش رو‌ دارم.

  • مارکر زرد

همیشه فکر میکردم اگر صدام خوب بود، تحمل درد ها راحت تر بود. برای همین رفتم ساز یاد بگیرم. که اگر نمیتونم بخونم بتونم بزنم. ولی کسی صدای سنتور من رو دوست نداره. حالا نه صدام خوبه، نه خوب ساز میزنم. ما موندیم و نخوندن و ننواختن. ما موندیم و سکوت.

  • مارکر زرد

چندمین ساله که از خدا نمیخوامت. کنار اومدن اگر این نیست پس چیه؟ میبینی؟ آدم با هر چیزی میتونه زندگی کنه. حتی ترس هاش. یا خصوصا ترس هاش.

  • مارکر زرد

نزدیکی که دور‌نمیشود.

  • مارکر زرد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مارکر زرد

یه دوستی عکس ده تومنی رو با علامت خنده و هشتگ سعدی آسوده بخواب استوری کرده، پایین عکس نوشته « دسته من کیه؟[خنده و قهقهه و هارهار ] »

آفرین.

  • مارکر زرد

مامان میگفت نکن. موقعیت اجتماعیت رو حفظ کن. میگفتم چرا پرت میگی؟ جامعه الان دیگه جای این حرف هاست؟

ازم پرسید کجا میخونی؟ اسم دانشگاه رو گفتم. اسم دانشگاه رو با تعجب و تحسین تکرار کرد. پرسید چی میخونی؟ گفتم. نمیدونست. گفتم هنر. گفت هنر! تکرار کرد اما نه با تعجب و نه خوب. بعد گفت چه جالب.

بهم پیام داده. میگه یه دوستی دارم، مثل خودت هنریه، براش کادو تولد چی بگیرم؟ براش از وسایل کارش گفتم و گفتم اگر کمکی خواست بگه. گفت این چیزا که نه. پس یه چیزی بگیر باهاش شاخ هاش رو برق بندازه، یا دمش رو شونه کنه یا فرقی که بین ما و شما هست رو باز کنه. بیشتر. بیشتر.

مامان اومده میگه آخه چیه میخونی؟ این همه درس خوندی الان همین؟ این کارها چیه میکنی؟ میرفتی نجاری وایمیسادی. میرفتی آهنگری وایمیسادی. میرفتی وایمیسادی...

دارم میزنم به در و دیوار. مغزم بغض کرده. تو سرم غمباد گرفته. یا فقط باد گرفته. طوفان. میاد نمیبره. زیر و رو میکنه. میریزه به هم.

میخوام داد بزنم. داد بزنم. داد بزنم.


  • مارکر زرد