از خودم عصبانیم. از این کارفرماعه عصبانیم. وقتی راننده جلویی مثل الاغ طویلهدیده میپیچه عصبانیم. از همکارم که ماسک نمیزنه عصبانیم. از اینکه میکشنمون میمیریم عصبانیم. از این حجم بیشرفی عصبانیم. از ۹۰درصد تیترهای خبری عصبانیم. از این همکارم که هی با دهنش سروصدا در میاره عصبانیم. وقتی چاییش رو هورت میکشه عصبانیم. از اونایی که طرفدار هر گوشهای از این حکومتن عصبانیم. از اینکه ویز کار نمیکنه عصبانیم. متاسفانه از اینکه نمیمیرن عصبانیم. از موسم که میپره و از تابستون که گرمه عصبانیم. از فکر رفتن عصبانیم. از اینکه گریم میگیره، از اینکه اشتباه میکنم و از اینکه حرف نمیتونم بزنم عصبانیم. از سالیدورکس و این آقا که بعد از اتمام پروژه روش تولید رو عوض کرده عصبانیم. از همهی موتورسوارانی که کوچه یکطرفه رو برعکس میان عصبانیم. وقتی آمبولانس میمونه تو ترافیک عصبانیم. از اون ماشینهای شاسی بلند روبان سبز زده که عید غدیرمیوه و شیرینی پک شده میدادن تو شمال شهر و عکس میگرفتن عصبانیم. وقتی بهم میگی نمیتونی عصبانیم و با این حال قبول دارم. نتونستم و عصبانیم. از اینکه نصف اینها میتونه عصبانیم نکنه و میکنه عصبانیم و از اینکه برای بقیهشون کاری از دستم بر نمیاد هم عصبانیم.
آروم باشید، دنیا دو روزه... وَ چیزای قشنگ هم داره :)