حالا که مینویسم روبهروی مانیتور، زانویم را طبق عادت همیشگی انداختهام روی آن یکی زانو و به پشتی صندلی جوری تکیه دادهام که آدم روبهروی رئیسش نمینشیند و خدا را شکر که رئیسم نیست و اگر هم بود، روبهرویش یک مانیتور بزرگتر از مانیتور من بود که نمیگذاشت من را اینطور تکیه داده به صندلی ببیند، و همینطور منتظرم کار نرمافزار تمام شود.
به انعکاس نور روی اسپیکر نگاه میکنم و فکر میکنم دارم احساساتی را از دست میدهم. از دست دادن نه آنطور که که فکر کنی عجب رقتانگیز و غمگین. طوری که وقتی شارژ گوشی کم میشود میزند روی حالت لو پاورمود، و شروع میکند به ذخیره شارژ باقیمانده و هدر ندادنش. کجای این مغز لعنتی تصمیم میگیرد انرژی آدم را خرج چه چیز نکند و چرا زودتر این کار را نکرده بود و چرا حالا چیز دیگری را انتخاب نمیکند؟ تنظیمات آدم از کجا به منوال تغییر پیدا میکند؟ چیزهایی هست که لازمشان دارم و چیزهایی که بعید میدانم نیاز این زندگی باشد.