از غمگین ترین اتفاقات این ماه این بود که خسته و له از آخرین امتحان نهایی زندگیمان برمیگشتیم ، مشروط بر اینکه همین آخریِ لعنتی ِ ای تف بر این زندگی را نیوفتاده باشم ، که دو نفر از پشت سر گفتند " کوچولو ها مشقاتونو نوشتید اومدید بیرون ؟ " گذشته از اینکه متاسفانه ما دیگر در این حد هم کوچولو نیستیم ، جای غصه دار ماجرا این بود که انتظار ما دو پسر ١٨-١٩ ساله بود که از بزرگی صرفا به مشق ننوشتنش رسیده اند . اما وقتی از ما گذشتند و جلو رفتند ، با دو پسر بیست و چند ساله مواجه شدیم که از بزرگی فقط به ابعادش رسیده بودند . که از همین جا بر میگردیم به نقطه ، ای تف بر این زندگی .