داشتم میگفتم انقدر سیگار میکشی تا آخر ترم دور از جان خفه میشوی . گفتم پدر بزرگ من هم جوان که بود میکشید . میگویند یک روز گفت از مکه که برگردد دیگر نمیکشد و نکشید . حالا هم زنده است .
بحث ادامه پیدا کرد درباره سیگار و دود سیگار و خفه مان کردی و فلان . که حقیقت تالاپی خورد توی سرم . پدر بزرگ زنده نیست .