مارکر زرد

نشسته ای در خانه و من میدانم که جایت اینجا نیست . این حس خوب امنیت ، این بودنت جایش اینجا نیست . نشسته ای و من میدانم باید بروی . باید امشب هم لعنتی ترین نداشته من باشی . نشسته ای روبه روی من و من خوب میدانم چطور از من گذشته ای . که چطور نبوده ای . که چطور نیستی . که چطور برای من نیستی ! کاش نیامده بودی . ننشسته بودی . کاش اینطور نبودیم .
  • مارکر زرد