+ چه رنگی میخواستید؟
– همون سبزی که بچه بودیم ، تابستون ها مامانمون توری اتاق سمت ایوون رو میداد کنار صدامون میزد که زلّ آفتاب ِ خون دماغ میشی بچه بیا تو ! بعد ما میگفتیم" الان " و فوت میکردیم تو نی و حباب هارو تماشا میکردیم . نیم ساعت بعد دوباره سرشو میاورد بیرون میگفت ، گفتم بیا تو ! ما هول میشدیم مایع ظرف شویی و آب و کف از نی میرفت تو دهنمون قیافمون جمع میشد حباب بازی رو میذاشتیم کنار بدوبدو پله های حیاط رو میرفتیم بالا ، در راهرو رو باز میکردیم میرفتیم تو ، یهو همه جا تاریک میشد و سبز ! انگار از اول رنگ سنگ راهرو سرخ نبود .
همون سبز رو بساز . بزنیم به چشم هامون باز سبز ببینه صورت مامان رو که تو آشپز خونه وایساده داره غر میزنه که دستاتو بشور . تو این گرما گفتم انقدر بیرون نمون . یک ساعت ِ دارم صدات میکنم . شلوارتو باز خاکی کردی؟
همون سبز رو بساز بزنم به دستام . میام خونه دستام رو بگیرم جلو صورتم فکر کنم سبزیش از آفتاب ِ سر ظهر حیاط ِ . باید برم سرم رو فرو کنم تو بالش منتظر بمونم تا این سبز لعنتی تموم شه . همون سبز لعنتی رو بساز . بذار فکر کنم بعد از ظهر که آفتاب رفت ، میرم باغچه رو آب میدم .