من هیچ وقت قلبدرد واقعی نداشتم. یا حداقل اینطور یادمه. هر موقع سمت چپ بدنم حوالی جایی که باید قلب باشه درد میگیره، با خودم میگم این دیگه خودشه، اما بعد دلیلی براش پیدا نمیکنم. شاید هم خودش بوده. نمیدونم. اما بیاید اینطور در نظر بگیریم که من هیچ وقت قلبدرد نداشتم. یعنی هیچ وقت نشده یک نفر بهم بگه، خب! این که درد میکنه قلبته. خره! قلبت درد میکنه. برای همین فکر میکنم شاید شبیه قلبدرد باشه. چی؟ درد هایی که ترسناکن. نمیتونی بفهمی درست متوجهشون شدی یا نه؟ جایی براشون پیدا نمیکنی. شبیه دلدرد نیستن. کلافهات میکنن اما نمیترسوننت. یا شبیه سردرد نیستن که وقتی قرص خوردی آروم آروم چشم هات باز شن. مثل وقتی چشم هات درد میکنه نیستن که ببندیشون. یا وقتی دستت شکسته باشه که تکونش ندی. یا اونوقت که گوش هات درد میکنه. بابام میگه بدترین درد گوشدرده. یه شب از درد گوشم بیدار شدم و بعد از اون فکر میکردم بدتر از گلو درده. اما اینی که میگم شبیه هیچ دردی نیست. حتما باید شبیه قلبدرد باشه. ترسناکه. جاییت درد میکنه که نمیشناسیش، اما میدونی مهمه. آدم بدون گوش و چشم و دست و شاید گلو و دلش بتونه زندگی کنه، اما بدون قلب که نمیتونه. قلب هم همیشه هست. مثل دستت نیست که متوجه باشی اونجاست. فقط وقتی میفهمی داریش که درد بگیره. برای همین میگم، باید شبیه قلبدرد باشه. ازت میپرسن کجات درد میکنه؟ جاش پیدا نمیشه. واقعیتش معلوم نیست. اما بیا بگو خره، اینکه درد میکنه قلبته. نترس ولی. وایمیسم تا خوب شه.