مارکر زرد

بایگانی

من هیچ‌ وقت قلب‌درد واقعی نداشتم. یا حداقل اینطور‌ یادمه. هر موقع سمت چپ بدنم حوالی جایی که باید قلب باشه درد میگیره، با خودم میگم این دیگه خودشه، اما بعد دلیلی براش پیدا نمیکنم. شاید هم خودش بوده. نمیدونم. اما بیاید اینطور در نظر بگیریم که من هیچ وقت قلب‌درد نداشتم. یعنی هیچ وقت نشده یک نفر بهم بگه، خب! این که درد میکنه قلبته. خره! قلبت درد میکنه. برای همین فکر میکنم شاید شبیه قلب‌درد باشه. چی؟ درد هایی که ترسناکن. نمیتونی بفهمی درست متوجهشون شدی یا نه؟ جایی براشون پیدا نمیکنی. شبیه دل‌درد نیستن. کلافه‌ات میکنن اما نمیترسوننت. یا شبیه سردرد نیستن که وقتی قرص خوردی آروم آروم چشم هات باز شن. مثل وقتی چشم هات درد میکنه نیستن که ببندیشون. یا وقتی دستت شکسته باشه که تکونش ندی. یا اونوقت که گوش هات درد میکنه. بابام میگه بدترین درد گوش‌درده. یه شب از درد گوشم‌ بیدار شدم و بعد از اون فکر میکردم بدتر از گلو درده. اما اینی که میگم شبیه هیچ دردی نیست. حتما باید شبیه قلب‌درد باشه. ترسناکه. جاییت درد میکنه که نمیشناسیش، اما میدونی مهمه. آدم بدون گوش و چشم و دست و شاید گلو و دلش بتونه زندگی کنه، اما بدون قلب که نمیتونه. قلب هم همیشه هست. مثل دستت نیست که متوجه باشی اونجاست. فقط وقتی میفهمی داریش که درد بگیره. برای همین میگم، باید شبیه قلب‌درد باشه. ازت میپرسن کجات درد میکنه؟ جاش پیدا نمیشه. واقعیتش معلوم نیست. اما بیا بگو خره، اینکه درد میکنه قلبته. نترس ولی. وایمیسم تا خوب شه.

  • مارکر زرد

به مدیرگروه دانشگاه میگم اگر ممکنه کارگاه رو بیشتر باز بذارید که به کارهامون برسیم آخر ترمی.

میگن چرا کاراتون مونده تاحالا؟

با عذرخواهی و نالان میگم چون کار با کِلِی(clay) هست امکان کار بیرون کارگاه نیست.

میفرمان کلی باشه، پشم باشه، به من چه که چیه؟


میخوام بگم عزیزان اینور داستان به این صورته. بیاید با هم گریه کنیم.

+ کلی گل مدل سازی هست که نیاز به کوره و سشوار صنعتی داره برای کار.

++ کارگاه و باز نگه داشت البته. سه ساعت بیشتر.

  • مارکر زرد
پیداش نمیکنم. جایی میخوام واسه نبودن که پیداش نمیکنم. نه که حالم بد باشه یا هر چیزی. خوبم. همه چی خوبه سلام دارن خدمتتون. شب ها خسته ام. کار نکرده دارم. هدفم رو در حال پیدا کردن باشم شاید یا حداقل پیشرفتی به سمت پیدا کردنش، اما مسئله اینه، نیاز دارم به نبودن. یک ساعت تو روز. سه ساعت تو هفته شاید.
باید دور دنیا بگردم و به نبودن فکر کنم. شاید یه دری به روم باز شد که پشتش میشد نباشی.
  • مارکر زرد

شروع دهه سوم زندگیمه در واقع. بیست سالگی یه سرپوشه براش.

+یادت باشه.

+داشته هات رو هم.

۹۷.۳.۲۷

  • مارکر زرد

خوشبختی چیه؟

به نظرم خوشبختی داشتن اون چیزیه که دلت بهش گرم باشه. یعنی اگر همه ی داشته ها و نداشته ها و اتفاق های زندگی رو دایره های تو‌ در تو درنظر بگیری، خوشبختی داشتن اون دایره وسطی است. دایره وسطی هر کس هم با اون یکی فرق داره.

من دایره وسطیمو ندارم. ولی از دایره های بعدی خیلی هاش رو‌ دارم.

  • مارکر زرد

همیشه فکر میکردم اگر صدام خوب بود، تحمل درد ها راحت تر بود. برای همین رفتم ساز یاد بگیرم. که اگر نمیتونم بخونم بتونم بزنم. ولی کسی صدای سنتور من رو دوست نداره. حالا نه صدام خوبه، نه خوب ساز میزنم. ما موندیم و نخوندن و ننواختن. ما موندیم و سکوت.

  • مارکر زرد

چندمین ساله که از خدا نمیخوامت. کنار اومدن اگر این نیست پس چیه؟ میبینی؟ آدم با هر چیزی میتونه زندگی کنه. حتی ترس هاش. یا خصوصا ترس هاش.

  • مارکر زرد

نزدیکی که دور‌نمیشود.

  • مارکر زرد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • مارکر زرد

یه دوستی عکس ده تومنی رو با علامت خنده و هشتگ سعدی آسوده بخواب استوری کرده، پایین عکس نوشته « دسته من کیه؟[خنده و قهقهه و هارهار ] »

آفرین.

  • مارکر زرد