مارکر زرد

۲ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

اگر انسان میتوانست. اگر انسان بیشتر میتوانست، زودتر میتوانست. اگر آدمی وطن نداشت، وطن مرز نداشت. اگر زمین انسان نداشت. اگر دروغ حناق بود. اگر آتش بر هر موجود بی‌گناهی گلستان بود. اگر انسان بال داشت. اگر از گردن اعتماد هم خون میریخت. آنطور که سیستان را آب برد، ما را خون میبرد و مرگ حق نبود. اگر غم از چهره آدم ها پیدا نبود، سیاه رنگ نبود، برق چشم هایمان اشک نبود. اگر درد را که تقسیم میکردی کم میشد و دروغ را که تقسیم میکردی بزرگ‌تر نمیشد. اگر دست‌هایمان بلندتر بود، قدمان بیشتر میرسید و قدم‌هایمان تندتر بود. اگر صبرمان بیشتر بود. جوانی‌مان طولانی‌تر بود، حرفمان حرف‌تر بود و اگر بلدتر بودیم.
اگر یک روز باز این ها را خواندی و فکر کردی چه خوب بود یا اگر خواندی و فکر کردی چه بد بود. اما کاش بد باشد. کاش این بدترین چیزی باشد که از ما برمی‌آید.

  • مارکر زرد

ذات همه چیز این دنیا یکیست. یکی دیوار میشود، یکی آدم. یکی آب، یکی آدم. یکی سبز، یکی دل آدم. ما آنقدر خوش شانس نبودیم. آدم شدیم، نه چندان.

  • مارکر زرد