مارکر زرد

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

.

لعنتی. لعنتی!

  • مارکر زرد

برای دیشب، که نمیتوانستم. برای همه‌ی نتوانستن ها، نشدن ها، دیر شدن ها. برای تمام خستگی ها. برای روزهایی که در آینده هست. برای روزهایی که در گذشته نیست. برای آن چیزهایی اینطور نمیخواستیم، برای چیزهایی که نمیخواستیم. آدم همیشه توانستن هایش وظیفه است و نتوانستن هایش تخته سنگ. برای صخره های توی گلو. برای اینکه یادم بماند.

  • مارکر زرد

بگذاریم برای بعد. برای وقتی که پین های پینترستم را سر و‌سامان دادم، پلی لیست اهنگ هایم را درست کردم، سیود مسیج تلگرام را مرتب کردم، شعر های مورد علاقه ام را یکجایی نوشتم، برای وقتی که فیلم هایم را ریختم توی هارد، هاردم را خالی کردم، فایل های توی فلش را سر جایش گذاشتم، وقتی فایل های ترم قبل دانشگاه را دسته بندی کردم، اسم فایل های پروژه ها را درست کردم، رندر های اضافه را پاک کردم، وقتی دیفالت سیو لوکیشن کی شات را عوض کردم، وقتی فوتوشاپ جدید را نصب کردم. باشد برای وقتی که ظهیرالدوله رفته باشم، موزه موسیقی‌ را کامل دیده باشم، یکبار ولیعصر را از بالا به پایین قدم زده باشم. وقتی کادو تولد فرانک را خریده باشم، باشگاه رفته باشم، ناهار خورده باشم. خوب و راحت خوابیده باشم. بگذار وقتی شالم را کوتاه کردم، ترجمه‌ی استاد را تحویل دادم، فایل های ورکشاپ را گوش دادم، وقتی بالاخره با پوست شکلات ها یک کیسه بزرگ درست کردم، عروسک جورابی مامان را دوختم، حیوان مورد علاقه اش را ساختم، بگذار وقتی برایش جا سوییچی خریدم. وقتی از روی کلید یکی دیگر ساختم، وقتی کمد دانشگاه را خالی کردیم. بگذار وقتی دنیای به این کوچکی انقدر بزرگ نبود، آنروز وقتی به خانه برسم، در کشو را باز میکنم کار نیمه تمامم را تمام میکنم. دریا از وسط اتاق من شروع میشود. از همان کشو به ساحل میروم. کشوی سومی از بالا.

  • مارکر زرد