مارکر زرد

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

فکر میکنم دومین بار است که برای او و چندمین بار است که در کل مینویسم. دارم از همان اندک آدم های مهم زندگیم ذره ذره دور میشوم و کم رنگ میشوند و هیچ حس به خصوصی ندارم. اما راجع به این بی تفاوتی حس یک قاتل را دارم که از قتل ابایی ندارد. قاتلی که یک روز با لگد کردن یک مورچه ساعت ها گریه خواهد کرد.

  • مارکر زرد

شادی ز میان غم برانگیز جانم. وگرنه که کاری نداره.

 

  • مارکر زرد

دنیا برای زندگی خوب است. برای ما که ناچاریم زیباست. هیجان انگیز و ارزشمند است. کافی است. اما برای به وجود آمدن هنوز هم کافی نیست. روزی اگر یک دلیل کافی برای به وجود آمدن پیدا کردم، برای فرزندم میگویم لبخند ها چقدر اتفاق مهمی هستند. یادش میدهم بیشتر بخندد. بزرگتر بخندد. برود لبخند کسانی را که دوستشان دارد یادبگیرد. صدای خنده شان را بشناسد. بداند لبخندشان تا گوشه ی کدام دندانشان طول میکشد. گوشه لبشان تا کجا بالا میرود. چروک کنار چشم ها و لب هایشان را حفظ کند. برود برای کسی که دوستش دارد بخندد. بلند بخندد. آرام بخندد. از آن لبخند های مکث دارد. توی چشم هایش لبخند خودش را تماشا کند و او را بخنداند. بعد نگاه کند کجای خنده اش نفس میکشد. با چه چیز بلند میخندد. سرش را تا کجا عقب میبرد.

در راه برگشت لبخند آدم های مترو را نگاه کند. دستفروش ها، پسربچه هایی که از مدرسه برمیگردند، دختر بچه ها با آن کیف های شل و لباس های چروک، رهگذری که به آدم پشت خط لبخند میزند. راننده تاکسی خوش اخلاق، دوست قدیمی ای که وسط خیابان میبیند. لبخند تمامی شان را ببیند. آن چیز منحصر به فرد لبخند هر کسی را کشف کند. و اگر پرسید این چیز ها چه اهمیتی دارند؟ برایش میگویم یک شب از نیمه های اردیبهشت، بعد از کار و باد و باران و آفتاب و دوباره باران، وقتی از دفتر برمیگشتم فکر کردم چیز مهمی را گم کرده ام. میدانی چه بود؟

ماسک. ماسکم را فراموش کرده بودم. و بعد لبخندش را تماشا میکنم.

  • مارکر زرد

از بدقلق ترین مسائل همیشگی زندگی من همسو نبودن استعدادهام با علاقه هام، علاقه هام با چیز هایی که از درون راضیم میکنه و چیز هایی که از درون راضیم میکنه با هم ـه. و این بین اگر شما از بیرون نگاه کنی یک بیست و دو ساله نسبتا مستقل ِنسبتا سر به راه و نسبتا در آرامش میبینی که میدونه داره چیکار میکنه. 

بیشتر امیدوارم اسمش بحران دهه سوم زندگی باشه که توی سی سالگی حل میشه. و نه به معنی حل شدن نمک توی آب و عادت به آب شور. به معنی حل شدن مسئله هندسه. پیدا کردن راه حل. خط کشیدن دور جواب و بالا گرفتن برگه و رسیدن به زنگ بعدی. بعدا اگر بیست هم نشدیم، جواب دردسرهای امروز رو گرفته باشیم.

  • مارکر زرد