فکر میکنم دومین بار است که برای او و چندمین بار است که در کل مینویسم. دارم از همان اندک آدم های مهم زندگیم ذره ذره دور میشوم و کم رنگ میشوند و هیچ حس به خصوصی ندارم. اما راجع به این بی تفاوتی حس یک قاتل را دارم که از قتل ابایی ندارد. قاتلی که یک روز با لگد کردن یک مورچه ساعت ها گریه خواهد کرد.