مارکر زرد

داشتم میگفتم انقدر سیگار میکشی تا آخر ترم دور از جان خفه میشوی . گفتم پدر بزرگ من هم جوان که بود میکشید . میگویند یک روز گفت از مکه که برگردد دیگر نمیکشد و نکشید . حالا هم زنده است .
بحث ادامه پیدا کرد درباره سیگار و دود سیگار و خفه مان کردی و فلان . که حقیقت تالاپی خورد توی سرم . پدر بزرگ زنده نیست .
  • مارکر زرد

نظرات (۳)

خدارحمتشون کنه ..
پاسخ:
خدا رفتگان شمارو هم بیامرزه :)
راستی برای پست ، حتما ! فقط یکم وقت میخوام .
ممنونم عزیزم هروقت ک شد بنویس عجله اى ندارم درحال حاضر با ى سرى برنامه ریزى دارم میخونم (: تا زمانِ توصیه هاى تو ک ^-^
پاسخ:
چشم حتما . :)
این حقیقت تالاپی خورد تویه سرم رو یا من از تو کش رفتم یا تو از من. چون منم همینو میگم معمولا
بعضی بودنا یه طوری ان که نیستن ولی باز هستن.. توو کوتاه مدت به خودت میقبولونی که نیستن ولی تو بلند مدت باور نداری..عجیبه؛ نه؟
پاسخ:
نمیدونم . فقط حقیقت همیشه تالاپی میخوره تو سر من .
اره ! دقیقا چیزایی هستن که فکر میکنی حل شدست . بعد یهو میفهمی هیچی برات حل نشده
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">