مارکر زرد

سر آخر تمام شد. میبینی چه جان کندنی توی خودش دارد؟ کوچک که بودم، وقتی مریض میشدم مامان برایم یک لیوان آب ِلیمو شیرین و پرتقال می آورد و من میگذاشتمش روی میز یا زمین. میگفت «بخور تا تلخ نشده. نریزیش.» و بعد هی میرفت و می آمد و میگفت «این لیوان مال روی فرشه.» یکبار دستم خورد و ریخت. گفت «آخر سر ریختیش.» آخر سر. از اول تا آخر این داستان اندازه تلخ شدن یک لیمو شیرین طول کشید. اما «سر آخر» اندازه رفتن بوی پیاز، فصل نارنگی و آلبالو، چهارشنبه، تمام شدن یک نگاه و از من تا هر کجا که با خودم بیایم طول خواهد کشید و سر آخر، تمام میشود. شد، یا خواهد شد. چه فرقی میکند. یعنی میخواهم بگویم... چه فرقی میکند.

  • مارکر زرد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">